هنوز در سفرم

دلنوشته های یک برنامه نویس

هنوز در سفرم

دلنوشته های یک برنامه نویس

هنوز در سفرم

من می نویسم، پس هستم. که بودن من، به خاطر وجود این حس عزیز است!
من، اگر ننویسم، خواهم مرد!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به پاس احترام به تمام واژگانی که از ذهن های خسته برون می تراود، کپی نکنید!

بایگانی

من، آسمان و رنگ های بازیگوش دوست داشتنی ام

چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۰ ب.ظ
خیلی زور است، هوا ابری باشد و باران نیاید. مثل بغض های ناشکفته ای که خیال ترکیدن ندارند. مثل اشک هایی که نمی آیند. می خواهم قلمویی بردارم، تمام آسمان را رنگین کمان نقاشی کنم. سفره های پهن کنم میان این آسمان خاکستری ام تا که تمام رنگ ها گرد آن آیند. تا که زیبا شود تمامش. تا که شاد شود تمام آبادی و آبادی هایی که زیرش زنگی می کنند. می خواهم قلمویی بردارم، دو بال بکشم برای خودم، تا که پرواز کنم، بروم بر فراز همین آسمان عزیز، و با این رنگ های بازیگوش، بازی کنم. می خواهم شاد باشم، شاد زندگی کنم!
خیلی زور است که گشنه ات باشد و در خانه نه نانی و نه تخم مرغی. و نه حتی ماستی و دوغی! و نه حتی حالی و توانی برای خرید، و نه مرغی که تخم بزارد و نه گاوی که شیری داشته باشد! و نه زیتون، ذرت و تخمه آفتابگردانی که روغنی بدهد و نه سفره ای که چیزی در آن چیده شود. کاش مردم غذاهای نذری شان را در کل روزهای محرم پخش می کردند. تا که اینگونه گرسنه نمانم. من، غذا می خواهم، نه برای خودم، برای روحم، روح خسته و تنهایم. می خواهم قلمویی بردارم، کنار آن سفره بالای آسمان، پیش آن رنگ های بازیگوش، یک مرغ و خروس و چند گاو شیرده بکشم، تا که شاید غذایی بتوان یافت. یک غذای رنگارنگ آسمانی!

  • احمد نهازی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی