چطور هنوز هم زنده ام؟
شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۵ ق.ظ
هنوز چند دقیقه ای مانده تا بامداد شنبه و من همینک نشسته ام روبروی تمام خاطراتم . و نفس می کشم با اکسیژن خالصی که از لابلای این نوشته ها و عکس های قدیمی بر می آید. در آغوش می کشم تمام مهربانی ها و تمام لحظه های شیرینی که چه زود سپری شدند. در آغوش می کشم آدم هایی که بودند و اما حالا، نیستند. با تمام وجودم، تمام عشق های پاکی را که در این ایام داشته ام، لمس می کنم. عشق های گذرا، مانا. تمام آن نگاه های زیر چشمی در دانشگاه را، تمام آن انتظارهای عجیبی که می کشیدم تا وبلاگی به روز شود. تمام آن انتظارهای عجیبی که می کشیدم تا کسی، چیزی بگوید به من، متنی بنویسد برای من، وبلاگی به روز کند، تا که خنده ای رضایت آمیز غنچه کند بر لبهایم. تمام خاطراتم را که مرور می کنم، هر لحظه که می گذرد این سوال ذهن مرا مشغول می کند که چطور هنوز هم زنده ام؟!